دختر برفی ایران بعد از بازگشت
به گزارش علی جون، عاطفه احمدی، پرچمدار المپیک زمستانی ۲۰۲۲ که با وعده های رویایی راهی آلمان شده بود، بعد از برگشت به وطن سکوتش را شکست.
باشگاه خبرنگاران جوان - عاطفه احمدی، ورزشکاری که زمانی با پرچمداری کاروان ایران در المپیک زمستانی ۲۰۲۲ پکن و عنوان «دختر برفی» شناخته می شد، سال ۱۴۰۱ با تصمیمی ناگهانی جامعه ورزش را شوکه کرد. وی در ۲۱ سالگی و در اوج دوران حرفه ای، به امید وعده های رنگارنگ، راهی آلمان و پناهنده شد؛ ولی حالا، در آذر ۱۴۰۴ ورق این ماجرا بازگشت.
ملی پوش سابق اسکی ایران بعد از نزدیک به سه سال دوری، به کشور بازگشته است؛ اما نه با دست پر، بلکه با کوله باری از تجربه های حقیقی پناهندگی در قلب اروپا.
احمدی برای بار اول از «سراب» زندگی در آلمان می گوید، از وعده های پوچ شبکه های معاند، از پشت پرده افرادی که با نام کمک، از ورزشکاران سواستفاده سیاسی و مالی می کنند و از حقیقت تلخی که پشت دوربین های «اینترنشنال» پنهان مانده است.
این روایتی است از مسیری که با فریب آغاز شد، با دشواری گذشت و در نهایت به این جمله ختم شد: «وطنم امن ترین جای دنیاست».
ماجرای پناهندگی شما از کجا شروع شد؟ من در رشته تخصصی خودم سال ها در صدر فهرست بودم و پرچمدار کاروان ایران در المپیک زمستانی ۲۰۲۲ پکن بودم؛ برای من همه چیز داشت خوب پیش می رفت، روند ورزشی من روبه پیشرفت بود و با وجود کمبود ها و مشکلاتی که داشتیم هیچ علاقه ای به ترک کشور، خاک و خانواده نداشتم و هیچ گاه فکر نمی کردم خاک کشورم را رها کنم و از ایران بروم.
در همان زمان کمی از شرایط دلخور بودم و برخی مسایل در رابطه با عوامل قبلی فدراسیون اسکی، سبب شد با یکی از ورزشکاران خانم که قبلا پناهنده شده بود ارتباط برقرار کنم تا تجربه او را در مهاجرت و پناهندگی جویا شوم. این ورزشکار کسانیکه به او کمک کرده بوند را معرفی نمود و بعد برای بار اول ایده مهاجرت در ذهن من شکل گرفت.
ارتباط با اینترنشنال و آقای شهنوازی چه طور شکل گرفت؟ برای این کار با کسی غیر از این ورزشکار خانم صحبتی نداشتم، در این گفت و گو فردی به نام آقای شهنوازی به من ارائه شد که قبل از من به چندین ورزشکار کمک کرده بود تا از ایران بیرون بروند و همه نفرات را برای پناهندگی کمک کرده بود و هیچ کسی برای مهاجرت قانونی با این فرد ارتباط نگرفته بود و همه ورزشکار و نخبه بودند.
همه پناهنده ها با یک گزارشگر ثابت به نام آرمین پاشا در شبکه اینترنشنال صحبت می کردند و همه این اتفاقات برای همه پناهنده ها یک اتفاق مشابه بود؛ همه حرف هایی که به دیگر ورزشکاران زده شده بود به من هم زده شد.
همین که از این ورزشکار خانم سوال مردم که چرا و چطوری مهاجرت کردی از روز بعد، در دایرکت پیج من پیام هایی دریافت کردم که مضمون آنها حمایت کامل، فراهم بودن امکانات و دعوت به حضور در خارج از کشور و ادامه تمرین در تیم های خارجی بود؛ که «شما می خواستی بیای خارج؟ شما می خواستی بیای آلمان؟ بیاین کمک تون می نماییم، حمایتتون می نماییم، اینجا عالیه فرش قرمز براتون پهن کردن، شما از فردا می تونی بری سر تمرین با تیم آلمان و همه شرایط برای شما مهیاست.
من دختر ۲۱ ساله بودم؛ کمی دلخور بودم که از المپیک برگشتم، بلا فاصله در مسابقات آسیایی مدال گرفتم و آن طوری که باید و شاید از من تقدیر نشد و فقط با لجبازی احساس کردم که اگر من بروم آن طرف چقدر عالی می شود و چقدر زندگی خوبی می توانم داشته باشم؛ بخصوص در رشته ورزشی ام ولی متاسفانه این گونه نبود!
خانواده ام از همان شروع با این تصمیم مخالفت کردند و حتی حالا نیز اعتقاد دارند سه تا چهار سال از بهترین سالیان زندگی من و خانواده از دست رفته است. در حالیکه در ایران نفر اول تیم ملی بودم، اسپانسر داشتم و حتی شرایط فدراسیون هم رو به بهبود بود، اما این تصمیم سبب شد فرصتهای حرفه ای مهمی را از دست بدهم.
نوع پناهندگی و فشار برای موضع سیاسی شما چه طور بود؟ پناهندگی من فقط ورزشی بود. با این وجود، در مصاحبه ها، بخصوص در حضور خبرنگاران و عوامل شبکه اینترنشنال، بار ها تلاش شد گفت و گو ها بسمت مواضع سیاسی سوق داده شود و اصرار می کردند که از من نظر سیاسی بگیرند که من تاکید داشتم تنها مشکل من ورزشی بوده و هیچ فعالیت سیاسی یا پرونده سیاسی نداشته ام.
تجربه آلمان، شبکه اینترنشنال و زندگی ورزشی به چه صورت بود؟ روز های اول ورودم به آلمان، همان افرادی که قبلاً نام بردم، روند کار رسانه ای را شروع کردند. حتی چند گزارشگر از کشور های دیگر برای مصاحبه با من آمدند و ویدیو های موردنظر خویش را ضبط کردند. این فعالیتها، همان کار رسانه ای اولیه بود که با حضور شبکه اینترنشنال انجام شد.
خانواده ام از این مساله بی اطلاع بودند و بعد از مشاهده مصاحبه ها خیلی ناراحت شدند و حتی با من قطع رابطه کردند که چرادست به این کار زدی، اما حضور در شبکه اینترنشنال برای من بعنوان یک امتیاز منفی تلقی می شد.
بعد از پایان مصاحبه ها، وارد زندگی حقیقی مهاجرت شدم. زندگی اصلا آن چیزی که فکرش را می کردم و می گفتند که اینجا عالی است و فرصت بی نظیر به منظور زندگی فوق العاده است، نبود؛ من اصلا، چون به مهاجرت فکر نکرده بودم حتی زبان آن کشور را هم نمی دانستم؛ اگر می خواستم مهاجرت کنم بطور قطع باید زبان می خواندم.
آقای شهنوازی به من گفتند شما می توانی بعنوان شریک زندگی در کنار من حضور داشته باشی و با ارتباطاتی که داشت اجازه نداد من مثل دیگر مهاجرین به کمپ بروم؛ همین رو همیشه به من گوشزد می کرد و همیشه به من می گفت نگذاشتم به کمپ بروی و بر سر من منت می گذاشت؛ در حالیکه خود او عامل مهاجرت من بود.
شرایط برای من خیلی سخت بود بر خلاف تصور اولیه، شرایط زندگی و ورزش خیلی سخت بود. زبان آلمانی نمی دانستم و هیچ برنامه تمرینی مشخصی برای ورزشکارانی مانند من وجود نداشت. شرایط تمرین و مسابقات خیلی محدود بود و حدود یک سال، بدون هیچ برنامه ای گذشت. در حالیکه هم تیمی هایم در ایران مشغول تمرین و پیشرفت بودند، من نفر اول ایران بودم حالا بدنبال تیمی بودم که اجازه تمرین به من بدهد.
پس از یک سال پیگیری یکی از تیم های آلمان آن هم به خاطر شرایط اسکی خودم و امتیازاتی که کسب کردم و به خاطر پتانسیلی که داشتم من را جذب کردند؛ نه به علت مهاجرت؛ یعنی اگر آن توانایی را نداشتم حتی آنجا هم نمی توانستم تمرین کنم!
هزینه های زندگی و فشار اقتصادی در آلمان هزینه های اسکی و زندگی در آلمان خیلی بالا بود و هیچ حمایتی ویژه ای برای من وجود نداشت. قسمتی از هزینه ها بوسیله فروش دارایی های شخصی و کمک خانواده تامین شد. گاها برای تامین هزینه های مربی، اسکی، کفش و لباس مجبور بودم بخش عمده ای از منابع شخصی و خانوادگی را صرف کنم.
پناهندگی به پیشرفت رشته تخصصی شما کمکی کرد؟ خیر، حتی موجب پس رفت من شد، شاید در بعضی مسابقات توانستم امتیازاتی بگیرم، اما این بخاطر شرایط جغرافیایی کشوری بود که در آن تمرین میکردم.
اما درحالت کلی پس رفت بود تا جائیکه من در مسابقات المپیک قبلی مجموع امتیازاتی که کسب کردم به مراتب بهتر از الان بود. من در حالیکه از نظر روحی شرایط خوبی نداشتم بشدت هم مصدوم شدم و این مساله هم سبب شد نتوانم به درستی در مسیری که باید باشم قرار بگیرم.
بار ها شنیده شده که از پناهندگی به عنوان سکویی برای دیده شدن استفاده میکنند، برای شما هم این گونه بوده؟ در ابتدا تصور میکردم با توجه به شهرت و جایگاهی که در تیم ملی دارم از این طریق میتوانم صدای خودم را به همه برسانم، اما این تصور مانند یک حباب بود که بزودی ازبین رفت و من به دنیای حقیقی بازگشتم و متوجه این اشتباه شدم.
چه شد که برگشتید؟ هرشخصی وقتی در زندگی دست به یک انتخاب می زند باید آنرا به عاقبت برساند، من به منظور زندگی مشترک انتخاب درستی نکردم، آقای شهنواز که همسر من بودند هیچ درکی از ورزش نداشتند و پشت پرده از ورزش و ورزشکاران سواستفاده می کردند.
بعداز مدتی من متوجه شدم که حساب های بانکی میلیون دلاری و خانه های لوکس به نام خود دارد که بهیچ وجه امکان ندارد این مقدار بوسیله ورزش کردن به دست آمده باشد.
با پیگیری این مساله متوجه شدم که با شبکه های اسرائیلی و معاند ارتباط داشته و این دارائی را از این طریق کسب نموده است، این موضوع سبب شد که تصمیم به جدائی از این شخص بگیرم.
بعداز این اتفاق باخود فکر می کردم که من همه چیزم را از دست داده ام، موقعیت اجتماعی، تیم ملی، ورزش و زندگی متعادل، که همین مسئله عامل جدائی و شروع تصمیم گیری من برای برگشت به ایران بود.
از هم وطنان خارج نشین بودند کسانیکه تمایل به برگشت داشتند؟ بیشتر ایرانی ها خارج نشین چه آنهائیکه قانونی وچه آنهائیکه به طور غیرقانونی در کشور آلمان حضور داشتند به دلیلهای مختلف می خواستند به کشور بازگردند من باهرکس که هم صحبت میشدم دل تنگ ایران بوده و میل به برگشت داشتند.
چه چیزی مانع برگشت آنها بود؟ مهم ترین مسئله ترس آنها بود، از طرفی نمی دانستند که با آنها چه برخوردی خواهد شد و از طرف دیگر نگران فشار ها و تهدید های خارجی بودند که البته من هم مثل آنها این نگرانی را داشتم، اما بابرخورد خوب مسؤلان توانستم به خانه ی خودم ایران بازگردم.
واکنش خانواده به برگشت شما چه طور بود؟ ابتدا همه شوکه شده بودند، اما کمی که گذشت خیلی خوشحال شدند بخصوص وقتی کنارشان رسیدم دلگرمیشان را احساس کردم.
واکنش مسئولینی که درخواست برگشت خویش را به آنها گفته بودید چه بود؟ حقیقتا من روی برگشت نداشتم و خجالت میکشیدم، اما مسؤلان من را مثل دختر خودشان دیدند و اسباب برگشت من را به طور قانونی، بدون دردسر، همانند دیگر هم وطنانی که قانونی تردد می کنند، فراهم کردند و من هم مثل دیگران بدون ترس وارد کشور شدم که بابت این مساله از مسئولینی که کمک کردند تشکر و قدردانی می کنم.
از حس و حال خودتون بگید، وقتی به ایران رسیدید؟ وقتی وارد ایران شدیم انگار دنیا برایم آغوش باز کرد، وقتی از داخل هواپیما زادگاهم، یعنی قله دماوند را دیدم بهترین حس را تجربه کردم انگار در یک لحظه قلبم باز شد و کل دنیا را یک جا دیدم. برای من که فکر نمی کردم باردیگر به ایران بازگردم درست مثل یک خواب بود و حالا که در این جا هستم خداراشکر می کنم.
اگر امروز یک ورزشکار برای مهاجرت از شما مشورت بخواهد چه پاسخی می دهید؟ پاسخ من به ورزشکارانی که این سوال را از من بپرسند اینست که اگر هم تمایل به ادامه مسیر ورزشی در خارج از کشور دارید آنقدر قوی شوید که در تیم های باشگاهی فعالیت کنید، اما زیر پرچم کشور خودتان باشید.
مثل بسیاری از ورزشکاران در رشته های مختلف که در تیم های باشگاهی خارجی بازی کرده و عضو تیم ملی خودشان هستند.
بعداز شنیدن ماجرای حمله ی رژیم صهیونیستی به ایران چه حالی داشتید؟ وقتی این خبر را شنیدم نگران کشورم شدم، نگران خانواده ام و مردم بودم و یکی از دلایلی که شاید تحمل ماندن در کشوری دیگر را برام سخت تر میکرد همین حمله رژیم صهیونیستی بود که البته من چند ماه پس از این اتفاق به کشورم بازگشتم.
شرایط و فشار های رسانه ای و مجازی به حدی بود که اگر من با سابقه اعتراضی که به کشورداشتم، از دولت، نظام و کشورم حمایت میکردم من را وطن فروش و خائن خطاب میکردند.
در شرایط جنگ وقتی با خانواده ام صحبت می کردم می گفتند که شرایط مساعد نیست ولی مردم امیدوارند و بطور قطع این شرایط درست خواهد شد، اما وقتی اخبار را از شبکه ی اینترنشنال پیگیری می کردم کاملا ناامید می شدم.
در نهایت وقتی به ایران آمدم دیدم با وجود مشکلاتی که هست مردم امیدوارانه زندگی می کنند.
گفته بودید میخواهم جزو ۳۰ نفر برتر اسکی جهان باشم؟ بله وقتی این جمله را گفتم ظرفیت بالایی داشتم، اما الان حس میکنم به تمرین بیشتری نیاز دارم تا بتوانم به همان جایگاه قبلی بازگردم.
به جمله ی «دختر برفی ایران» چه حسی دارید؟ این صفت را خیلی به من می دادند، مثل دیگر صفت ها، دختر اسکی ایران و پدیده اسکی ایران، من همیشه خودم را دختر ایران می دانم ویکی از مسائلی که خیلی مرا آزرده کرد این بود که من در اوج بودم و با اشتباهی که انجام دادم خیلی از موقعیت های خودم را از دست دادم، این که احساس می کردم فراموش شدم خیلی مرا اذیت می کرد.
مسابقات پکن پرچمدار ایران بودید، چه حسی داشتید که با پرچم ایران بودید؟ احساس فوق العاده ای داشتم، آنقدر ذوق زده بودم باوجود این که بخاطر شرایط کرونا فرمان داده بودند ماسک از صورت خود برنداریم، من توجه نکردم. دلم میخواست همه چهره ی من را ببینند، همه ببینند که پرچم در دستان من است.
خانم عاطفه احمدی یک دفعه دیگر خودش را در جایگاه پرچمدار ایران می بیند؟ بزودی خیر، اما ان شاءالله بطور قطع یک روزی باردیگر این اتفاق خواهد افتاد.
نکته یا صحبت خاصی هست که بخواهید بیان کنید؟ فقط می توانم به نخبه ها و فرزندان این سرزمین بگویم که ایران به ما نیاز دارد و ما باید ایران را بسازیم.
قطعا با رفتن از کشور خیانت کرده ایم و باید بمانیم و برای ساختن ایران تلاش نماییم.
منبع: فارس
بطور خلاصه، این ورزشکار کسانی که به او کمک کرده بوند را معرفی نمود و بعد برای بار اول ایده مهاجرت در ذهن من شکل گرفت.
ارتباط با اینترنشنال و آقای شهنوازی چه طور شکل گرفت؟ برای این کار با کسی غیر از این ورزشکار خانم صحبتی نداشتم، در این گفت و گو فردی به نام آقای شهنوازی به من ارایه شد که پیش از من به چندین ورزشکار کمک کرده بود تا از ایران خارج شوند و همه نفرات را برای پناهندگی کمک کرده بود و هیچ کسی برای مهاجرت قانونی با این فرد ارتباط نگرفته بود و همه ورزشکار و نخبه بودند.
همه پناهنده ها با یک گزارشگر ثابت به نام آرمین پاشا در شبکه اینترنشنال صحبت می کردند و همه این اتفاقات برای همه پناهنده ها یک اتفاق مشابه بود؛ همه حرف هایی که به دیگر ورزشکاران زده شده بود به من هم زده شد.
همین که از این ورزشکار خانم سوال مردم که چرا و چطوری مهاجرت کردی از روز بعد، در دایرکت پیج من پیام هایی دریافت کردم که مضمون آنها حمایت کامل، فراهم بودن امکانات و دعوت به حضور در خارج از کشور و ادامه تمرین در تیم های خارجی بود؛ که شما می خواستی بیای خارج؟ من در صورتی که از نظر روحی شرایط خوبی نداشتم به شدت هم مصدوم شدم و این مسئله هم سبب شد نتوانم به درستی در مسیری که باید باشم قرار بگیرم.
بار ها شنیده شده که از پناهندگی به عنوان سکویی برای دیده شدن استفاده میکنند، برای شما هم این گونه بوده؟ در ابتدا تصور میکردم با عنایت به شهرت و جایگاهی که در تیم ملی دارم از این راه میتوانم صدای خودم را به همه برسانم، اما این تصور مانند یک حباب بود که به زودی ازبین رفت و من به دنیای حقیقی بازگشتم و متوجه این اشتباه شدم.
چه شد که برگشتید؟ هرشخصی وقتی در زندگی دست به یک انتخاب می زند باید آن را به عاقبت برساند، من به منظور زندگی مشترک انتخاب درستی نکردم، آقای شهنواز که همسر من بودند هیچ درکی از ورزش نداشتند و پشت پرده از ورزش و ورزشکاران سواستفاده می کردند.
بعداز مدتی من متوجه شدم که حساب های بانکی میلیون دلاری و خانه های لوکس به نام خود دارد که بهیچ وجه ممکن نیست این مقدار بوسیله ورزش کردن به دست آمده باشد.
با پیگیری این مسئله متوجه شدم که با شبکه های اسرائیلی و معاند ارتباط داشته و این دارائی را از این راه کسب نموده است، این مساله سبب شد که تصمیم به جدائی از این شخص بگیرم.
بعداز این اتفاق باخود فکر می کردم که من همه چیزم را از دست داده ام، موقعیت اجتماعی، تیم ملی، ورزش و زندگی متعادل، که همین مساله عامل جدائی و آغاز تصمیم گیری من برای برگشت به ایران بود.
از هم وطنان خارج نشین بودند کسانی که تمایل به برگشت داشتند؟ بیشتر ایرانیها خارج نشین چه آنهائیکه قانونی وچه آنهائیکه بطور غیرقانونی در کشور آلمان حضور داشتند به دلیلهای مختلف می خواستند به کشور بازگردند من باهرکس که هم صحبت میشدم دل تنگ ایران بوده و میل به برگشت داشتند.
چه چیزی مانع برگشت آنها بود؟ مهم ترین مساله ترس آنها بود، از طرفی نمی دانستند که با آنها چه برخوردی خواهد شد و از جانب دیگر نگران فشار ها و تهدید های خارجی بودند که البته من هم مثل آنها این نگرانی را داشتم، اما بابرخورد خوب مسئولین توانستم به خانه ی خودم ایران بازگردم.
واکنش خانواده به برگشت شما چه طور بود؟ ابتدا همه شوکه شده بودند، اما کمی که گذشت خیلی خوشحال شدند به خصوص وقتی کنارشان رسیدم دلگرمیشان را احساس کردم.
واکنش مسئولینی که درخواست برگشت خود را به آنها گفته بودید چه بود؟ حقیقتا من روی برگشت نداشتم و خجالت میکشیدم، اما مسئولین من را مثل دختر خودشان دیدند و اسباب برگشت من را بطور قانونی، بدون دردسر، همانند دیگر هم وطنانی که قانونی عبور می کنند، فراهم کردند و من هم مثل دیگران بدون ترس وارد کشور شدم که بابت این مسئله از مسئولینی که کمک کردند تشکر و قدردانی می کنم.
از حس و حال خودتون بگید، وقتی به ایران رسیدید؟ وقتی وارد ایران شدیم انگار دنیا برایم آغوش باز کرد، وقتی از داخل هواپیما زادگاهم، یعنی قله دماوند را دیدم بهترین حس را تجربه کردم انگار در یک لحظه قلبم باز شد و کل دنیا را یک جا دیدم. برای من که فکر نمی کردم بار دیگر به ایران بازگردم درست مثل یک خواب بود و حالا که در این جا هستم خداراشکر می کنم.
اگر امروز یک ورزشکار برای مهاجرت از شما مشورت بخواهد چه پاسخی می دهید؟ پاسخ من به ورزشکارانی که این سوال را از من بپرسند این است که اگر هم تمایل به ادامه مسیر ورزشی در خارج از کشور دارید آنقدر قوی شوید که در تیم های باشگاهی فعالیت کنید، اما زیر پرچم کشور خودتان باشید.
مثل خیلی از ورزشکاران در رشته های مختلف که در تیم های باشگاهی خارجی بازی کرده و عضو تیم ملی خودشان هستند.
بعداز شنیدن ماجرای حمله ی رژیم صهیونیستی به ایران چه حالی داشتید؟ وقتی این خبر را شنیدم نگران کشورم شدم، نگران خانواده ام و مردم بودم و یکی از دلایلی که شاید تحمل ماندن در کشوری دیگر را برام سخت تر میکرد همین حمله رژیم صهیونیستی بود که البته من چند ماه بعد از این اتفاق به کشورم بازگشتم.
شرایط و فشار های رسانه ای و مجازی به حدی بود که اگر من با سابقه اعتراضی که به کشورداشتم، از دولت، نظام و کشورم حمایت میکردم من را وطن فروش و خائن خطاب میکردند.
در شرایط جنگ وقتی با خانواده ام صحبت می کردم می گفتند که شرایط مساعد نیست ولی مردم امیدوارند و به طور قطع این شرایط درست خواهد شد، اما وقتی اخبار را از شبکه ی اینترنشنال پیگیری می کردم کاملا ناامید می شدم.
در نهایت وقتی به ایران آمدم دیدم با وجود مشکلاتی که هست مردم امیدوارانه زندگی می کنند.
گفته بودید میخواهم جزو ۳۰ نفر برتر اسکی جهان باشم؟ بله وقتی این جمله را گفتم ظرفیت بالایی داشتم، اما هم اکنون حس میکنم به تمرین بیشتری نیاز دارم تا بتوانم به همان جایگاه قبلی بازگردم.
به جمله ی دختر برفی ایران چه حسی دارید؟ این صفت را خیلی به من می دادند، مثل دیگر صفت ها، دختر اسکی ایران و پدیده اسکی ایران، من همیشه خودم را دختر ایران می دانم ویکی از مسائلی که خیلی مرا آزرده کرد این بود که من در اوج بودم و با اشتباهی که انجام دادم بسیاری از موقعیت های خودم را از دست دادم، اینکه احساس می کردم فراموش شدم خیلی مرا اذیت می کرد.
مسابقات پکن پرچمدار ایران بودید، چه حسی داشتید که با پرچم ایران بودید؟ احساس فوق العاده ای داشتم، آنقدر ذوق زده بودم باوجود اینکه بخاطر شرایط کرونا فرمان داده بودند ماسک از صورت خود برنداریم، من توجه نکردم.
منبع: علی جون
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب سایت علی جون