اگر اصولگرایان، روحانی و ظریف را چمبرلن می نامند، چرچیل خودشان سعید جلیلی است؟
به گزارش علی جون، در ایام اخیر روزنامهی کیهان بعنوان مهم ترین و شناخته شده ترین منتقد برجام - قرارداد توافق هسته ای در ۱۰ سال قبل- به دفعات محمدجواد ظریف امضاکنندهی آنرا به «نویل چمبرلین» نخست وزیر پیش از ویسنتون چرچیل در بریتانیا تشبیه کرده است.
به گزارش علی جون به نقل از خبر آنلاین، روزنامه هم میهن نوشت: نخست، ببینیم چه نوشته اند و بعد بدانیم چمبرلین که بوده و دست آخر بپرسیم: اگر چمبرلین را ساده لوح و خوش باور و خام اندیش و غافل بدانیم آنگاه چرچیلِ سَیّاس و دوراندیش شان کیست و کجاست و آیا رشتهی کار را در دست داشت و از او گرفتند یا هنوز در دست نگرفته است و باید بگیرد؟
اگر در دست داشت نکند منظور همین آقای سعید جلیلی خودمان و خودشان است که ۶ سال مشغول مذاکرات و به تعبیر دکتر ولایتی «تفلسُف» بود یا هنوز نیامده و باید کار را در دست گیرد؟
۱۲تیر ۱۴۰۴ در این زمینه نوشتند: «محمدجواد ظریف با همهی تفاوت های تاریخی و فرهنگی امروز می تواند نسخهی ایرانی همان چهره باشد که توافق نامه ای را با اعتماد امضا کرد و در نهایت نتیجه ای جز شکست و فشار به ملت خود ندید. ظریف، شبیه ترین شخصیت به «نویل چمبرلین» نخست وزیر انگلیس در سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۰ بود. فردی که با خوشبینی و عقب نشینی در برابر خواسته های آدولف هیتلر، با آلمان نازی توافقی امضا کرد و آنرا در بین مردم سر دست گرفت و به آن افتخار کرد؛ در نهایت همان توافق برای مردم انگلیس دقیقا نتیجه عکس داد و با زیاده خواهی های هیتلر از بین رفت.»
۶ روز بعد و در ۱۸ تیر ۱۴۰۴ هم باز آن تشبیه تکرار شد و در سطوری از این قرار: «دشمن اگر در ساعات صبح روز ۲۳ خرداد جسارت حمله پیدا کرد، این جسارت نه از سر اعتماد به قدرت خود، بلکه ناشی از ادراک ضعف از داخل کشورمان به واسطهی مواضع افراد و جریانات غرب گرا بود. در حالیکه صهیونیست ها به دنبال فرصتی برای ضربه بودند و آمریکا تحریم ها را پله پله تشدید می کرد، برخی در داخل با تفسیرهای وارونه از مفاهیم دیپلماسی و امنیت، مدام از لزوم مذاکره با آمریکا سخن گفتند و تلاش بر تحمیل خطای استراتژیک با برچسب «واقع اندیشی» به نظام داشتند.
این در صورتی است که علم روابط بین الملل درست در نقطهی مقابل این تحلیل، دوگانه رفتار چمبرلین و چرچیل در مقابل هیتلر را به تمام تحلیل گران گوش زد می کند. رفتار چمبرلین نخست وزیر اسبق انگلستان و فتح الفتوح برجام مانندی. یعنی توافق مونیخ با آلمان نازی منجر به جسارت بیشتر هیتلر در مقابل انگلستان شد و درست در نقطهی مقابل، چرچیل انگلستان را از هرگونه عقب نشینی در مقابل هیلتر برحذر داشته و از این رهگذر این کشور را از سیاه چالهی جنگ جهانی دوم بیرون کشید.
جنگ ۱۲ روزهی اخیر، تنها یک تقابل نظامی نبود؛ برخورد تقابل دو تفکر بود: تفکر مقاومت و قدرت، در مقابل تفکر وادادگی و امید به دشمن. حملهی بی سابقه به تأسیسات هسته ای، ترور فرماندهان و دانشمندان و شهادت ۱۱۰۰ تن از نخبگان و مردم مظلوم و کودکان و زنان ایرانی، نتیجهی نه فقط دشمنی آشکار صهیونیسم، بلکه حاصل رخنهی همان جریانی بود که سال هاست نسخهی انفعال و تسلیم را در زرورق مذاکره عرضه می کند.»
چنان که در سطور بالا هم اشاره شده نام بردن از چمبرلین در واقع به قصد اشاره به سیاست «مسامحه» یا «مماشات» بریتانیا در برابر هیتلر پیش از حمله به لهستان صورت گرفته و نگاهی که بریتانیا در دههی ۱۹۳۰ در پیش گرفت و هدف آن ممانعت از جنگ با آلمان نازی با امتیازدهی به هیتلر بود. این سیاست که به طور عمده با نام نویل چمبرلین - نخست وزیر وقت بریتانیا - گره خورده شامل امتیازاتی مانند پذیرش الحاق اتریش و بخشی از چکسلواکی به آلمان در ازای تعهد هیتلر به صلح بود.
منتها یک سال بعد آلمان نازی به لهستان حمله کرد و عملا مشخص شد با هیتلر نمی توان کنار آمد و این ضرب المثل رایج شد که «جلوی هیتلر را در مونیخ باید می گرفتند» یعنی از ابتدا نباید به او امتیاز می دادند. با اینحال با شروع جنگ جهانی دوم ناگهان چمبرلین محو نشد بلکه مدتی بود و پس از آن کنار رفت و جای خویش را به وینستون چرچیل رهبر حزب محافظه کار داد و البته چمبرلین مدت زیادی در این دنیا نماند تا حاصل را ببیند. نه چرچیل و نه دیگران او را متهم نکردند بلکه به اقتضای شرایط جدید تصمیمات تازه گرفتند.
چون کسی نسبت «خائن» به چمبرلین نداده (مانند وثوق الدوله در ادبیات سیاسی ما) و همه بر نیّت خیر وی در مهار هیتلر با روش های دیپلماتیک و ممانعت از جنگ اتفاق نظر دارند در این فقره نمی توان گفت تشبیه کنندگان اهانت و اتهامی به ظریف یا روحانی یا حامیان برجام وارد آورده اند تا در مقام دفاع باشیم و تازه آورده باشد خودشان زبان و تریبون دارند و احتیاج به دیگری نیست. نکته اما جای دیگری است. این که درست است که پس از چمبرلین، چرچیل روی کار آمد. اما چطور و آیا مکانیسم آن جز انتخابات و در یک نظام پارلمانی بود؟
وقتی با نظارت استصوابی و تعدد مراکز قانون گذاری و مداخله و عملاً محاصرهی تقنینیِ انواع شوراهای عالی (که به جز شورایعالی امنیت ملی ذکری از بقیه در قانون اساسی به میان نیامده) مجلس را از کارآیی انداخته اند و دست وبال منتخب مردم در دولت در انتصاب مدیران میانی هم بسته است و از این منظر خوب است توضیح دهند چرچیل و چرچیل ها چطور روی کار بیایند و اساساً چرچیلِ اصول گرایی ایرانی کیست که در این همه سال از او رونمایی نکرده اند؟ بی مجامله باید گفت مردم ما خیلی از این شعاردهندگان و لاف زنان و رجزخوانان را به کیاست و سیاست نمی شناسند حال آن که وینستون چرچیل در گفتار زنان خانه دار و پیران بازنشستهی ایرانی هم نماد سیاست ورزی است چه رسد به بریتانیایی ها و در بین مردم و نخبگان ما اگر در مقطعی در قطب مخالف دکتر مصدق قرار نداشت چه بسا نزد ایرانی ها هم مانند بریتانیایی ها از محبوبیت وافر برخوردار می بود.
چرچیل بریتانیایی ها را اما نمی توان تنها بعنوان مخالف مصالحه با هیتلر و جانشین چمبرلین معرفی نمود. همان گونه که دکتر مصدق ما پیش از نخست وزیری هم به خاطر سال ها نمایندگی مجلس شهرت داشت. چرچیل نیمی از عمر خویش را عضو مجلس عوام بوده یعنی فقط در سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۴ عضو این مجلس نبوده و شخصیت او درون پارلمان بالیده و از این حیث کثیری از مردم بریتانیا را نمایندگی می کرد و قابل قیاس با کسانی نیست که تنها در انتخاباتی پیروزند که رقیبان را پیشاپیش قلع و قمع کرده باشند!
در ساختاری که حتی چهرهی شاخص و معتمد ساختار را بعد از ۳ دوره ریاست مجلس شایستهی ریاست جمهوری ندانستند و دو بار در ۱۴۰۰ و ۱۴۰۳ ردصلاحیت کردند - و البته داعیه چرچیلی هم نداشت و شباهتی هم به او ندارد - چطور می توانند از چرچیلی بگویند که به دنبال بیشتر از ۴۰ سال نمایندگی، دولت را در دست گرفت؟
با این همه این گوی و این میدان! انتخابات آزاد برگزار کنند تا چرچیل مورد نظر روی کار آید و کار در دست چمبرلین ها نباشد اما باید بدانیم باآنکه چرچیل هم پیش از نخست وزیری منتقد برخی توافقات چمبرلین بود چنان که اشاره شد پس از حملهی آلمان به لهستان و شروع جنگ جهانگیر دوم باز ۹ ماه چمبرلین روی کار بود و سپس کنار رفت و چرچیل رهبر حزب محافظه کار و نخست وزیر بریتانیا شد و روی کار آمد.
تاریخ را از جلو به عقب نمی توان خواند تا بدانیم اگر به جای چمبرلین، از همان آغاز چرچیل بر سر کار بود دقیقا چه می کرد. نکته مهم تر اینکه چرچیل هیچ وقت سَلَف خویش را به خیانت متهم نکرد بلکه در نطق مشهور خود در مجلس عوام بریتانیا در مقام سیاست مدار مدافع جنگ با هیتلر خطاب به مردم اظهار داشت: «چیزی برای تان ندارم جز خون و اشک و عرق و کار سخت.»
برای آن که بدانیم او چه جایگاهی نزد مردم بریتانیا داشته کافی است اشاره شود در رای گیری بی بی سی در سال ۲۰۰۲ برای انتخاب بزرگ ترین بریتانیایی در طول تاریخ چرچیل را برگزیدند حال آن که در همین نظرخواهی بزرگ ترین هنرمند تاریخ سینما – چارلی چاپلین- در رتبهی ۶۶ قرار گرفته و در این فقرهی خاص یک سیاست مدار بسیار برتر از هنرمند نشست.
چرچیل ستایان امروز اما چه بر سر سیاست مداران محبوب تاریخ ایران آورده اند و آیا جز اینست که مدام بر چهرهی هر یک خاک پاشیده اند تا جایی که نام مصدق را از بزرگ ترین خیابان تهران برداشته بودند؟ گذشته از اینها کارنامهی چرچیل را تنها در مخالفت با قرارداد صلح چمبرلین نباید تقلیل داد. او مهارت خویش را در ائتلاف دموکراسی های غربی با اتحاد شوروی نشان داد حال آن که شوروی خود در دشمنی با غرب بوجود آمده بود ولی وقتی دشمن مشترک پیدا شد متحد شدند و پس از جنگ باردیگر راه خویش را جدا کردند.
چطور میتوان دم از چرچیل زد و به انزوا سفارش کرد؟
از سوی دیگر به شکلی از چرچیل می گویند که انگار تنها به خاطر مخالفت با قرارداد ۱۹۳۸ و پیشبینی حملهی هیتلر به این جایگاه رسیده بود حال آن که خصوصیت های مختلف دیگر هم داشت.
از جمله اینکه روزانه ۵۰۰۰ کلمه می نوشت و جز خود آقای شریعتمداری که می تواند گزینه مورد نظر باشد دیگران در این زمان چقدر اهل نوشتن بوده اند؟! بنظر می رسد بیشتر تریبون داری و سخن پراکنی و گاه رجزخوانی کرده اند تا نوشتن.
این حکایت، کامل نیست اگر به دو وجه دیگر اشاره نشود؛ نخست اینکه به آنها که مدام بر دوگانه چمبرلین- چرچیل به مثابهی دیو و فرشته اصرار می ورزند تا ظریف و روحانی و حامیان برجام را بر جای چمبرلین بنشانند و خودشان جای چرچیل بنشینند میتوان خاطرنشان کرد در کارنامهی سیاست مدار همین چهرهی مورد علاقه سرزنش کنندگان سه نقطهی منفی بارز هم جلب توجه می کند:
اولی که باید برای ما ایرانی ها مهم تر باشد نقش اوست در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ضد دولت ملی مصدق.
دومی شکست از عثمانی در جنگ گالیپولی و سومی قطحی ۱۹۴۳ در هند و به شکلی که نویسنده و خبرنگار هندی- آمریکایی، در کتاب «جنگ پنهان چرچیل» آورده سیاستهای چرچیل بعنوان نخست وزیر بریتانیا، در قحطی سال ۱۹۴۳ هندوستان موثر بوده؛ قحطی یی که جان ۳ میلیون نفر از مردم هندوستان و غالباً بنگال را گرفت.
وجه دوم و جدای این سه نقطه منفی اما اینکه چرچیل با همهی هوش و سیاست و کیاست متعلق به دوران پیش از جنگ جهانی دوم بود و باآنکه سال ها پس از جنگ هم بر سر کار بود اما کاملا مشخص بود به جهان جدید تعلق ندارد و شاید اگر گراهام ساترلند - نقاش معروف انگلیسی- تابلوی زار و نزار و بی شکوهی از او را در روز تولد به وی اهدا نکرده بود به فکر کناره گیری نمی افتاد. اول البته خشم گرفت ولی بعد به حقیقت تن داد.
پس مشکل اصول گرایی ایرانی در برابر این تمثیل و تشبیه دو فقره است:
اول اینکه اگر ظریف چمبرلین است آنها نمی گویند چرچیل شان کیست و با چه مکانیسمی مقرر است دولت را در اختیار گیرد؟ با نظارت استصوابی و حذف پیشاپیش رقیبان و به سبک ۱۴۰۰ یا با سازوکار دموکراتیک. دیگر اینکه به فرض هم چرچیلی در بساط داشته باشند ایرانِ پساجنگ ۱۲ روزه به وضوح و از منظرهای متعدد به ایرانی دیگر بدل شده و وقتی چرچیل هم نتوانست خویش را با جهان پس از جنگ دوم انطباق دهد و همچنان در همان حال وهوا بود اینان هم با ادبیاتی که در صداوسیما و نوشته هایشان شاهدیم در ایران پیشاجنگ ۱۲ روزه جا مانده اند. تنها از این حیث شاید به چرچیل ماننده باشند ولی از وجوه دیگر نه!
۲۳۳۰۲
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب سایت علی جون